هر ساله مردم شهر برای حفاظت خود از گزند جادوگری که در دل جنگل زندگی میکند، نوزادی را به عنوان قربانی در جنگل رها میکنند. مردم امیدوارند این نوزادان باعث شوند تا جادوگر پیر که زان نام دارد به آنها آسیبی نرساند، اما این افراد سخت در اشتباهند؛ چرا که زانِ پیر، جادوگر دل رحمی است که برخلاف تصور آنها قلبی مهربان دارد و نوزادانی را که مردم در جنگل رها میکنند نجات میدهد و برای مدتی از آنها نگهداری مینماید. او برای سیر کردن نوزادان از نور ستاره استفاده میکند و پس از مدتی آنها را به خانوادههای خوش قلبی که در آن سوی جنگل هستند میسپارد.
شخصیت اصلی کتاب دختری که ماه را نوشید (the girls who drank the moon) نیز یکی از همین نوزادان است؛ دختری به نام لونا که سرنوشتی متفاوت نسبت به دیگران دارد. جادوگر پیر اشتباهی به جای نور ستاره به او نور ماه میدهد و از آنجایی که نور ماه قدرت جادویی بسیار زیادی دارد، لونا به قدرت خارقالعادهای دست پیدا میکند. زان که نگران قدرت این کودک است و میترسد به خود و دیگران آسیب برساند تصمیم میگیرد او را مانند دختر خود بزرگ کند تا از او محافظت نماید. هر چه لونا بیشتر رشد پیدا میکند، جادوی او نیز قدرتمندتر میشود. البته زندگی زان و لونا به همین شکل نمیماند. این دختر نوجوان متوجه میشود که در آیندهای نزدیک ناچار است برای محافظت از خود و عزیزانش از این نیروی خارقالعاده استفاده کند.
بخشی از کتاب “دختری که ماه راه نوشید” :
از میـان درختهـا کـه میگذشـتند، صـدای گریـهی بچـه را میشـنیدند. ولی خیلی زود صدای گریه جایش را به صدای آرام مرداب، آواز پرندگان و ضربههای دارکوبهـا بـه تنهی درختان جنگل داد. هرکـدام از بزرگان پیش خودش مطمئن بود که بچه آنقدری زنده نمیماند که صبح فردا را ببیند. دیگر هیچوقت صدایش را نمیشنیدند. او را نمیدیدند و حتی به او فکر هم نمیکردند.
آنها فکر میکردند او برای همیشه رفته است.
ولی اشتباه میکردند.
نقد و بررسیها0
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.